برخی با دیدگاه اصولی سراغ فقه میروند. یعنی با استفاده از قواعدی که قبلاً در اصول تنظیم و تمهید شده است، به عنوان مبادی تصدیقی سراغ فقه میروند. یعنی بر اساس این قواعد به بررسی فقهی میپردازند و میکوشند نحوه دلالت أدله بر احکام را تبیین کنند.
این مکتب نقطه قوتی دارد از این جهت که مبتنی بر پیش فرضهای علمی ثابت شده حرکت میکند. یعنی با ابزار استدلال و قانون به خدمت فقه میرود ولی نقاط ضعفی نیز دارد. از جمله نقاط ضعف رویکردهای اصولی صرف کم توجهی به عرف است. در حالی که مخاطب اصلی معصومین (علیهم السلام) عرف عام هستند و عرف عام بر اساس فطرت خویش مطالب را ادراک میکند و میفهمد. نقطه ضعف دیگر این مکتب این است که انسان از فهم دینی از راه ارتباط با کلام معصومین بوجود آمده عدول کرده و بخواهد آن را فرع قرار دهد. چه بسا بتوان از توجه به سنت نکتههایی را کشف نمود که تنها از راه قواعد به دست نمیآیند.
در واقع علم اصول ابزاری است که برای زمان جهل و شک و بن بست ها به کمک ما میآید. در بررسیها و استنباطهای فقهی گاه با شرایطی روبرو میشویم که دیگر نمیتوان با مستفادات از ادله و روایات به نتیجه رسید. یعنی باید اصول را برای مرحله آخر گذاشت نه اینکه از ابتدا فرض کنیم همه مسائل فقه مشکل و لاینحل است و سریع سراغ اصول برویم.
برخی بر این باور هستند که ما در فهم احکام دین هیچ گونه دخالتی نداریم مگر اینکه معصومین (علیهم السلام) مسئله را برای ما تبیین نموده باشند. حتی فراتر از این گاه گفته میشود که ما امکان فهم قرآن را نیز ندایم مگر روایتی در میان باشد که از این منظر تفسیر روایی جایگاه خاصی مییابد و نمیتوان بدون روایت به تفسیر آیات قرآن پرداخت.
ادامه مطلب
درباره این سایت